کد خبر: ۱۰۸۷۱
۰۱ آذر ۱۴۰۳ - ۱۰:۰۰

محسن کاشفیان از معدود بازمانده‌های کوچه محراب خان است

محسن کاشفیان با اندوه از خراب‌شدن خانه‌های قدیمی می‌گوید و از همسایه‌هایشان با افسوس یاد می‌کند. کنار درخت توت تنومند می‌ایستد و می‌گوید: همه این زمین‌های خالی که پارکینگ شده است، قبلا خانه بود.

از وقتی چشم باز کرده، در کوچه محراب‌خان زندگی می‌کرده و همیشه حسرت دورشدن از هم‌بازی‌های کودکی‌اش را دارد.

محسن کاشفیان با اندوه از خراب‌شدن خانه‌های قدیمی می‌گوید و از همسایه‌هایشان با افسوس یاد می‌کند. کنار درخت توت تنومند می‌ایستد و می‌گوید: همه این زمین‌های خالی که پارکینگ شده است، قبلا خانه بود و همسایه‌هایمان در آنها زندگی می‌کردند. همین درخت توت، وسط حیاط دبستان دخترانه مادرعالیه بود.‌

می‌خندد و می‌گوید: اسم مدرسه را نمی‌دانم، چون ما پسر‌ها نباید دوروبر آن می‌پلکیدیم؛ فقط می‌دانم مدیر مدرسه یکی از همسایه‌ها بود به اسم مادرعالیه.



با محسن کاشفیان  که یکی از معدود بازمانده‌های کوچه محراب خان استزمین فوتبال سه‌متری

اینجا را می‌گفتند خانه آقای مدیر؛ فامیلش منتجبی بود، اما همه او را به اسم آقای مدیر می‌شناختند. مرد خوش‌اخلاق و منضبطی بود که هروقت می‌دید داخل کوچه فوتبال بازی می‌کنیم، کمی مکث می‌کرد تا توپ اوت شود و بعد رد می‌شد تا بازی‌مان را خراب نکند. 


با محسن کاشفیان  که یکی از معدود بازمانده‌های کوچه محراب خان استزمین فوتبال سه‌متری
اینجا خانه مولودخانم بود و کنارش خانه حاج‌حسین شایع دعانویس. خیلی‌ها از راه دور می‌آمدند دعا بگیرند.
ما بچه‌ها از این دو خانه ترسناک فراری بودیم. الان هر دو خراب شده‌اند. خانه اخترخانم و آقای صراطی هم که زمانی خانه اعیانی محله بود، الان مخروبه است، افتاده در راسته کوچه.



با محسن کاشفیان  که یکی از معدود بازمانده‌های کوچه محراب خان استزمین فوتبال سه‌متری

یاد همسایه‌های قدیمی به‌خیر، همیشه زن‌ها همه بیرون می‌نشستند و ما هم بازی می‌کردیم. آن زمان خودرو نبود، زوار هم فقط تابستان می‌آمدند. آن وقت‌ها با بچه‌محل‌ها می‌آمدیم مسجد زین‌العابدین. من مکبر بودم. این مسجد کوچک آن‌موقع به‌نظرم خیلی بزرگ بود و موقع تکبیر نماز با همه توانم داد می‌زدم.



* این گزارش پنج‌شنبه ۳۰ آبان‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۱ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44